ماشین قراضه و چشم کور

امروز روز خوبی نبود!تو راه کلاس دکتر شیری نزدیک کلاس ماشین مبارک رو مالیدم به ماشینی که سر پیچ پارک کرده بود وبلههههههه درعقب سمت شاگرد قراضه شد. ....حالا به شوهر جان چی بگم؟!اومدم کلاس مهارت ارتباطی  با هزینه خیلیییی بالا حالا هزینه ماشین هم اضافه شد علاوه براینکه از قیمت ماشین هم افتاد...میگن اومد ابروش رو درست کنه زد چشمش رو کور کرد حکایت من شده...

تو کلاس راجع به مکاتبات اداری و پرزنت و do and after  تکنیک صحبت شد برام جالب بود ولی تو محل کار من کاربرد نداره ...چون همه چی فرمت و روتینه ، برای ارائه یاد دوسال پیش افتادم که همکاران گرامی اومدن سیستم جامع منابع رو ارائه دادن و تقدیر شدند و ما فقط نقش حمال رو داشتیم ...خاطرات تلخ گذشته زنده شد.آخر کلاس هم که سردرد و خستگی من  بود...خواستیم از استاد سوال بپرسم ک انگار بنده رو نمیبینن و یا به من میرسن نمیخوان جواب بدن نمیدونم والا و کار داشتن و منم که ناراحت شدم راهم رو کشیدم اومدم خونه 

رزای عزیزم هم بهونه من رو میگرفت و یک ساعت آخر کلی گریه و بهونه...طفلی بچم اسیر قرتی بازی های من شد....

همسرجان هم که ماشین رو دیدن بسییییییار ناراحت شدند +مشکلات محیط کار=جر و بحث و دعوای ما...

تازه به علاوه اینکه تعطیلات تابستانی بدون پول خواهیم داشت خدا بخیر و خوشی بگذراند

و حالا هم شب بخیر 

به امید اینکه فردا بهتر باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد