روزانه های  یک زن
روزانه های  یک زن

روزانه های یک زن

متولد 1363!

می دونم بزرگ شدم و دیگه وقتشه که خودم مامان شم ولی هنوز به مامان خودم شدیدا وابسته ام . ولی وقتی که خونت از مامانت دور باشه و یک اتوبان پارکینگ هم بینتون این دید و بازدیدها دیر به دیر تر و سخت تر میشه! البته ناشکری نمکنم می دونم که خیلیا خونشون با مامانشون فرسنگ ها فاصله داره ولی امان از این اتوبان شلوغ مزخرف! 

شدیدا گرفتار پایان نامه ام که حتی نمی رسم یک لقمه شام بپزم برای آقای همسری ! خاک و کثافت از  سروکول خونه بالا میره ! نه حوصله تمیز کاری دارم نه حسش رو!!!

باز هم شدیدا دلم خیلی گرفته که پق نکرده می زنم زیر گریه  

 

در محل کار انگار وقتی که می فهمن می خوای پایان نامه دفاع کنی بیشتر کار سرت می ریزن ولی وقتی که رئیست می بینتت و تقاضای مرخصی برای روز دفاعت داری ( گرچه باید مثل چی ..... تا ثانیه های آخر مانده به دفاع بری سرکار ) بهت می گه که کمررررررررررررنگگگگگگگگگگگگ شدی! سرم خورد به سقف ! این همه خرحمالی رو نا دیده گرفت ! این هفته یک ثانیه از وقتم هم هدر نرفت و کاملا مختص به کارم بود ! گرچه کارای پایان نامه ام مونده بود ولی همچنان دارم میرم سرکار می خواهم گریه کنننننننننم ! ززاااااااااااااار بزنم.....................

پایان نامه

چند روزی بیشتر به دفاع از پایان نامه ام نمونده ! دارم روی اصلاحات و پاورپوینت کار می کنم . وقتی که کار خوب پیش میره خوشحالم و نق و غر نمی زنم ولی امان از وقتی که کار گره بخوره و گیج شم اونوقته که به همسری غر می زنم ، خواهرم و پیدا می کنم و غر می زنم !!! 

این مدت که حدود یک سال شد سخت گذشت البته وسطاش کمی بازیگوشی کردم ولی کلا کار سختی بود ، بدو بدو زیاد داشت اما خدارو شکر داره تموم میشه !! خدایا به خیر تموم شه .