روزانه های  یک زن
روزانه های  یک زن

روزانه های یک زن

متولد 1363!

شبیه افسردگی !!

حدود دو هفته از وقتی که فهمیدم باردارم میگذره!!! 

تکرر ادرار!! در شب و روز ! گرسنگی های شبانه ! و اینکه وقتی از تایم غذا بگذره عصبی میشم !!! انگار کلا سوخت بدنم تموم شده !! همه این علائم رو داشتم 

ولی جدیداً میشینم و گریه میکنم! دلم که برای داداشم تنگ میشه ، برای برادرزاده ام علی تنگ میشه! برای مامانم که ازم دوره !!! ناخواسته اشکم میاد.دلم میخواد یه دل سیر گریه کنم !!! 

اما این میان همسرم متوجه دلتنگیهای من نمیشه ! خوب حق هم داره!! بعد از ظهرها که مخواد از سرکار برگرده با خواهرجونش برمیگرده!!!! خونه مامانش که طبقه بالای ماست و اراده کنه میرسه بهشون!! دونه برنجی هم تو دلش نداره که! خوب معلومه درک نمیکنه! دوری و دلتنگی یعنی چی !!!  

 

+مامانم ، عزیز دلم امروز از سرکار اومدند و یه ساعتی پیشم بودند ولی من باز دلم کباب میشه وقتی میبینم با خستگی کار این همه وقت باید تو ترافیک رفت و برگشت بمونه و باز هم دلم تنگ میشه ! 

+من خودم دارم مامان میشم ولی به مامانم بیشتر از همیشه احتیاج دارم!

من یک مادرم

البته برای گفتن اینکه من یک مادرم کمی زوده! ولی من تو دلم یه جوجوی کوچولو قد کنجد یا شاید هم برنج دارم !!! 

خدایا هزاران مرتبه شکرت