روزانه های  یک زن
روزانه های  یک زن

روزانه های یک زن

متولد 1363!

در احوالات هفته 13

-کم کم شکمم داره قلمبه تر میشه! 

-ولی خدا رو شکر حالت تهوعم کمتر شده ولی همچنان از مرغ بدمممممم میاد! 

-هنوز هیچی تو دلم حس نمیکنم، شاید هر از گاهی نبض های تند تند که ممکنه به خاطر هیجان من به وجود بیاد. 

-دوست دارم زودتر جنسیتش معلوم شه که براش اسم بزارم ، لباس بخرم ، ... اگه تنبلی نکنم یکم کاردستی درست کنم .  

-خدا رو شکر مرحله اول غربالگری جوابش نرمال بود .انشاله که مرحله دوم هم به خیر  بگذره. 

- هنووووز به همکارهام نگفتم ، البته میدونم که شک دارند هاااا ولی دو دلم که بهشون بگم یا نگم ! خوب نگم هم تا 2 -3 هفته دیگه میفهمن.... راستش یکم هم روم نمیشه که بهشون بگم  

- دخترخاله ام انشاله تا یکماه دیگه فارغ میشه ، حسابی گرد شده و نی نی گولوش هم لگدپرانی های اساسی داره ولی خیلی حس قشنگیه انشاله که نی نی من هم سالم این ماه ها رو طی کنه  

-تو اداره بین خانم های جوون و یک همکارمون که بارداره راجع به سختی های زایمان طبیعی داد سخن هاااااااااااست که نگوووووووو ! میگن اصلا نمی ارزه که اینقدر درد تحمل کنی! طبیعی خلاصه که میگن نمی ارزه درد بکشی و آخرش هم ممکنه بگن سزارین !!! !!!! نمی دونم چی بگم !!! ولی میدونم سختههههههه.!!! 

-تصمیم دارم کلاس های خانم روستا اسم بنویسم که هم روحیه ام عوض شه هم یکم ورزش کنم . واقعا به ورزش نیازدارم. 

-برای دوست خوبم گلابتون بانوی عزیز هم آرزو میکنم که به راحتی فارغ شه .

سیاست زندگی

این رو ها خیلی حساس تر از قبل شدم .به خصوص که روی یک عده خاص مثل همکارهام و خواهر شوهر!!!!!

بعد از ظهرها من زودتر میام خونه ک استراحت کنم همسری هم سوئیچ ماشین رو میرسونند به من که من با ماشین برم.موقعی ک ایشون میخوان بیایند خونه خواهر مهربونش میگه ک با هم بریم!همسری هم شوفر ایشون میشن و با هم میان!!!!

خوب منم یکی دو باری به هوای حال بدم با آژانس اومدم اما همسری گفت نه عزیزم شما با ماشین برو من هم خودم میام!از قضا اون شب آقا باز هم با خواهرشون اومدند و وقتی ک من فهمیدم خیلی ناراحت شدم .همسری هم ک رعایت حال من رو نمیکنه و میخواهد بحث کنه ک نه کار اشتباهی نکرده ،کلی هم فیلم بازی کرده که از رفتارهای من خسته شده......


فکر کنم باید کمی برم سیاست زندگی بخونم که چطوری با سیاست به خواسته هام برسم نه با جیغ و داد!

دلم خیلی گرفته خیلیییییییییبیی

کار و کار

سخت ترین امر ممکن در بارداری بلند شدن در شش صبحه!! اون هم وقتی که شبش رو 12 شب خوابیده باشی!!!  

زجر!ضجر!ظجر!!!! به معنی تمام کلمه آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه 

پاشی ! صورتت رو بشوری !! نماز صبح رو بخونی ! یک لقمه نون و پنیر بخوری ولی قبلش هم کندر تلخ رو بجوی!!! آخر هم با عجله بری که سوار ماشین شی میبینی ساعت 7 شده و این یعنی این که تا 20 دقیقه دیگه تاخیر میخوری و آقای شوشو میگند که در طول این ماه این پنجمین ماههه که تاخیر میخورم و تاخیر مساوی است با کسر از حقوق!!!!!پس من با خواهرم میروم سر کار اگه شما میخوای دیر بیای ماشین داشته باشی!!!! 

 

خلاصه که با اشک و آه بنده آقای شوشو توقف نمودند و من هم برای اینکه همسری با خواهرشان نروند و مجبور نباشند با تاکسی بروند با گریه به دستشویی رفته و وضو گرفته و در عرض 15 دقیقه سعی کردم که حاضر شوم!!!!! 

 

با صورت کرم نزده ! چشم ها پف کرده و قرمز راهی اداره شدیم ..... 

هوا هم که بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااار آلوده بوده !!! 

کاش وزارت بهداشت هم برای زنان باردار شاغل توصیه در خانه ماندن میکرد بدون اینکه از مرخصی ایشان کم شود!!!  

کاش به جای اینکه محدودیت حق عائله مندی را از دو فرزند بردارند !! تسهیلاتی را برای خانم های باردار و پدرهای آینده میگذاشتند که بچه دار شدن برایشان سهل تر می بوددددد!!!!