روزانه های  یک زن
روزانه های  یک زن

روزانه های یک زن

متولد 1363!

درگیری ذهنی

سلام به خودم سلام به هر کسی که اینجا رو می خونه

خیلی وقته که به اینجا سر نزدم به طوری که با تردید رمز عبورم رو زدم ... الان که می نویسم خیلی هیجان زده ام برای نوشتن کیبورد زیر انگشتانم تق تق می کند و این صدایی است که آن را دوست دارم که بشنوم ..

نیاز دارم که خودم را حتی با نوشتن در اینجا تخلیه کنم ....

امروز 29 دی ماهه و تا پایان سال دو ماه بیشتر نمونده امسال سخت ترین سال زندگی من در سی و دو سال زندگی بود ... سختی های زیادی کشیدم تا به امروز و امروز که فکر می کردم دیدم بحرانی رو که داشتم پشت سر گذاشتم و با سختی هایی که دارم تقریبا نه دقیقا کنار اومدم .حتی الان یادآوری اونها من رو عصبی و ناراحت می کنه ...یک روز همه ماجرای اون روز ها رو خواهم نوشت همه رفتارهایی که با من شد و می شود می نویسم روزی که نزدیکه چون باید بنویسم و بسوزونم تا شاید قلبم آرام شود و این همه کینه و نفرت و غمی که دارم تموم شه ....

شاید این درگیری ذهنی کمتر شه ....

این روزها اینقدر ذهن آشفته و درگیری دارم که نمیتونم روی یک موضوع خاص تمرکز کنم .نمی تونم تصمیم بگیرم اینقدر وقتم پر و مشغله هام زیاده که وقت فکر کردن نمی مونه وقتی هم که برای آزادی پیدا کنم ترجیح میدم استراحت کنم و فیلم تماشا کنم .اما خسته شدم از اینکه نمی تونم ذهنم رو مرتب کنم، اهدافم رو بنویسم ، برنامه ریزی کنم و حتی خودم رو شاد کنم ....دوست دارم بشینم و هق هق گریه کنم ولی انگار اشک در همون حلقه چشمم می مونه و سرازیر نمی شه.

امیدوارم یک روزی آرامش ، مدیریت بحران ، فکر کردن درست و برنامه ریزی و هدف داشتن برای زندگیم رو به دست بیارم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد