روزانه های  یک زن
روزانه های  یک زن

روزانه های یک زن

متولد 1363!

خانه

سه سال و نیم است که در این خانه کنار همسرم زندگی میکنیم!اوایل این خونه رو دوست نداشتم ! سقف کوتاه ! جانورهای زیاد! سروصدای پارکینگ!بدون نور!...همیشه غر غر این مسائل رو به همسرم میکردم ... دیشب که داشتم رزای عزیزم رو با کالسکه تو خونه میگردوندم و در و دیوار خونه رو رصد میکردم ...دیدم این خونه رو با همه کاستی هاش دوست دارم...سه سال و نیمه که با این خونه خو گرفتم ... به در ودیوارش ، به آشپزخونش ....به همراه زندگیم خو گرفتم ...با وجود رزای عزیزم این خونه با صفا تر شده ...این خونه رو دوست دارم

اوایل که ازدواج کرده بودم وقتی از خونه پدر و مادرم برمیگشتیم گریه میکردم ...دوست نداشتم که برگردم به خونمون ولی الان نه دیگه گریه نمی کنم .خدا رو شکر که خواهرم هم تا چند ماه دیگه میره سر خونه و زندگیش و سروسامان میگیره ...دوری از خواهرم برای خیلی سخته ...خواهرم خوشبخت شی الهی دوستت دارم خواهرم....

خدایا هزاران بار شکرت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد