روزانه های  یک زن
روزانه های  یک زن

روزانه های یک زن

متولد 1363!

مادر شدن چه سخته!

از نگرانی و ترس از آینده وبلاگهای گلابتون بانو ، روزهای مادرانه ، شبنم و .... روز به روز می خونم . 

خودم رو جای تک تکشون میذارم ، تو باشگاه با مامان ها که حرف می زنم می گویند بچه سخته ، حمالیه بچه نیاریااااااا کیف دنیا رو بکن ؟؟!! 

از یه طرف همسری هم که بچه می بینه و حتی بهش فکر می کنه دلش قنج میره!! 

اما من چی ؟  

می ترسم که در سن 29 سالگی و بعد از 2 سال که از ازدواجمون می گذره هنوز زوده بچه بیارم !  

می ترسم که بعد از 9 ماه مرخصی زایمان دوباره باید برم سر کار و بچه ویلون سیلون مهد می شه و میشه کارمند کوچولو!! 

میدونم که همه سختیهاش از بارداری ، زایمان ، شیردهی همش به عهده منه و مسئولش منم و پدر جان هم این درد و رنج ها رو کمتر درک می کنه ! حمایت می کنه ولی نمیدونه درد چیه ، قاطی شدن هورمون ها چیه و .... 

نگرانم از تربیتش وقتی که تو خیابون نوجوانهای عجیب و قریب و گاها سیگار به دست همه من رو می ترسونه ..... 

نظرات 1 + ارسال نظر
گلابتون بانو جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:49 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

همه این ترس ها رو دارن. منم داشتم. هنوزم دارم!
باید به خدا توکل کرد و زیاد سخت نگرفت...

همه چیز دست خداست اگه بخواد نطفه می بنده و چه زود این نطفه رو تشکیل داد خدایا شکرت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد