-
ساری
جمعه 26 مهر 1392 21:16
۱۶ مهر دومین سالگرد عقدمون بود .همسری برایم گل زیبایی خرید و تصمیم گرفتیم که 1 روز بریم ساری هتل سالاردره (گیس گلابتون اینقدرررررر از این هتل تعریف کرده بودند که ما هم ترغیب شدیم ) .یک ماه عسل کوچیک. جمعه هفته پیش رفتیم ساری . تو مسیر خوب و خوش بودیم تا اینکه همسری گفت برای اتاق خواب آینده بچه شوفاژ بزنیم و من هم گفتم...
-
مادر شدن چه سخته!
دوشنبه 15 مهر 1392 09:33
از نگرانی و ترس از آینده وبلاگهای گلابتون بانو ، روزهای مادرانه ، شبنم و .... روز به روز می خونم . خودم رو جای تک تکشون میذارم ، تو باشگاه با مامان ها که حرف می زنم می گویند بچه سخته ، حمالیه بچه نیاریااااااا کیف دنیا رو بکن ؟؟!! از یه طرف همسری هم که بچه می بینه و حتی بهش فکر می کنه دلش قنج میره!! اما من چی ؟ می ترسم...
-
بعد از پایان نامه
چهارشنبه 3 مهر 1392 15:21
شنبه 30 شهریور ماه شب قبلش چندین بار برای خودم ارائه پایان نامه ام رو مرور می کردم ، جلوی تلویزیون می ایستادم (مثلا پرده ویدئو پروجکشونه ...) و برای آقای همسری سخنوری می کردم و ایشون تایم می گرفتند . تو خواب هم یکی یکی اسلایدها رو مرور می کردم تا خوابم ببره ، صبح هم که بیدار شدم صورت نشسته باز جلوی تلویزیون شروع کردم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 شهریور 1392 20:21
می دونم بزرگ شدم و دیگه وقتشه که خودم مامان شم ولی هنوز به مامان خودم شدیدا وابسته ام . ولی وقتی که خونت از مامانت دور باشه و یک اتوبان پارکینگ هم بینتون این دید و بازدیدها دیر به دیر تر و سخت تر میشه! البته ناشکری نمکنم می دونم که خیلیا خونشون با مامانشون فرسنگ ها فاصله داره ولی امان از این اتوبان شلوغ مزخرف! شدیدا...
-
پایان نامه
یکشنبه 24 شهریور 1392 00:05
چند روزی بیشتر به دفاع از پایان نامه ام نمونده ! دارم روی اصلاحات و پاورپوینت کار می کنم . وقتی که کار خوب پیش میره خوشحالم و نق و غر نمی زنم ولی امان از وقتی که کار گره بخوره و گیج شم اونوقته که به همسری غر می زنم ، خواهرم و پیدا می کنم و غر می زنم !!! این مدت که حدود یک سال شد سخت گذشت البته وسطاش کمی بازیگوشی کردم...